نباط
نویسه گردانی:
NBAṬ
نباط. [ ن َ طِن ْ ] (ص نسبی ) منسوب به نبط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (بحر الجواهر). گویند: رجل نباط، همچنانکه در نسبت به یمن گویند: یمان . (بحرالجواهر). نبطی . نباطی . رجوع به نَبَط و نبطی شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
شاخ نبات . [ خ ِ ن َ ] (اِخ ) نام افسانه ای معشوقه ٔ خواجه ٔ شیراز. (آنندراج ).
نبات شناس . [ ن َ ش ِ ] (نف مرکب ) رجوع به گیاه شناس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نبات شناسی . [ ن َ ش ِ] (حامص مرکب ) علم النبات . رجوع به گیاه شناسی شود.
نبات سوخته . [ ن َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) شکریا قند را بر آتش با کمی آب ذوب کنند و آن پس از تبلور رنگ سرخ نزدیک به سیاه گیرد و سپس آب بر ...
کاسه نبات . [ س َ / س ِ ن َ ] (اِ مرکب ) نبات که بشکل کاسه باشد یا با کاسه بدان شکل دهند.
کوزه ٔ نبات . [ زَ / زِ ی ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن قالب که شیره ٔ نبات در آن ریزند تا منجمد شود. (آنندراج ). || در شواهد ذیل ظاهرا...
اطفال نبات . [ اَ ل ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گلها و غنچه ها : میل اطفال نبات ازپی قوت سوی گردون بطبیعت زآنست .انوری .
نبات ریختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب )نبات ساختن . شکر را به نبات مبدل کردن : بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات قالبی امروز می سازد که فردا ...