نتوان . [ ن َ ت َ ]
۞ (ص مرکب ) ناتوان . مقابل توانا. رجوع به ناتوان شود. || (فعل مضارع ) بمعنی نتوان کرد. (آنندراج )
: برآراست سالار مصری سپاه
سپاهی که نتوان بسویش نگاه .
هاتفی (از آنندراج ).
|| ممکن نیست
: نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند. (کلیله و دمنه ).