نثار افشاندن . [ ن ِ اَ دَ ] (مص مرکب ) شاباش کردن . افشاندن مسکوک زر و سیم یا نقل و نبات و امثال آن بر سر پادشاه یا تازه عروس یا تازه داماد
: به شاهی بر او آفرین خواندند
نثار شهی بر وی افشاندند.
فردوسی .
به استقبال شد با نزل و اسباب
نثار افشاند بر خورشید و مهتاب .
نظامی .
دعای تازه برخواندند هر یک
نثار نو برافشاندند هر یک .
نظامی .
گر وفااز رخ برافکندی نقاب
بس نثارا کآن زمان افشاندمی .
خاقانی .