نجات . [ ن َ ]
۞ (ع اِمص ) رهائی . خلاصی . آزادی . (ناظم الاطباء). رستگاری . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (دهار). رستن . (فرهنگ نظام ). نجاح . برستن . رهائی یافتن . منجا. منجات . نجاء. پرماس . خلاص . (یادداشت مؤلف )
: و از آن نجات یافتم نجات شمشیر از صیقل . (تاریخ بیهقی ).
جان همچو خون دیده ز دیده براندمی
گر هیچ سود کردی و بودی نجات تو.
مسعودسعد.
آخر رای من بر عبادت قرار گرفت ، چه مشقت طاعت در جنب نجات آخرت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه ). آدمی را بیهوده از کار آخرت بازمیدارد و راه نجات بر وی بسته میگرداند. (کلیله و دمنه ). بشناختم که آدمی ... در نجات نفس نمی کوشد. (کلیله و دمنه ).
شحنه ٔ دانشم مرا منشور
از نجات و نجاح بفرستد.
خاقانی .
چون تو طریق نجات از در عم یافتی
شرط بودقبله گاه از در عم ساختن .
خاقانی .
کی باشدت نجات ز صفرای روزگار
تا باشدت حیات ز خضرای آسمان .
؟
آن را سبب نجات و رفع درجات و وسیلت قربت به حضرت باری تعالی ساخته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
274). خود را در آن شورانند و آن راسبب نجات و رفع درجات خویش شناسند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص
414). || درگذشتن . (یادداشت مؤلف ).