نجوی . [ ن َج ْ وا ] (ع اِ) راز. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (نصاب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ملخص اللغات حسن خطیب )(ترجمان علامه ٔ جرجانی ). سِر. (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، نَجاوی ̍. || سرگوشی . پچ پچ . بیخ گوشی . تنگ گوشی . درگوشی . (یادداشت مؤلف )
: گاه به نجوی به اهل بزم سراید
کاین سر خر را که راه داد به بستان ؟
خاقانی .
رجوع به نجوی کردن شود. || اتاوة. (اقرب الموارد). خراج . رشوت . || رازگویندگان با هم .
۞ (منتهی الارب ) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (مص ) راز کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نجو. (المنجد). راز گفتن با کسی . (منتهی الارب ). راز گفتن با کسی از اسرار و عواطفی که در دل دارد. (از المنجد). اسم است مناجاة را. (از اقرب الموارد). آهسته حرف زدن دم گوش کسی ، که لفظ دیگرش بیخ گوشی است ، و با لفظ کردن استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). به راز گفتن . سخن به راز گفتن . درگوشی گفتن . پچ پچ کردن . زیرگوشی گفتن . مساره . (یادداشت مؤلف ). || بوئیدن دهن کسی را. (منتهی الارب ).