نخ
نویسه گردانی:
NḴ
نخ . [ ن َخ خ ] (ع اِ) رفتار درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شترانی که پیش مصدق خوابانند تا صدقه بیرون آرد از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گستردنی است دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بساط طویل . (اقرب الموارد). مأخوذ از فارسی ، بساطی دراز. (ناظم الاطباء) رجوع به نَخ شود. || (مص ) سخت راندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سخت راندن شتر را. (از اقرب الموارد). راندن ستور. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).درشت و خشن راه رفتن . (از المنجد) (از اقرب الموارد). نخ الرجل نخاً؛ سار سیراً عنیفاً. (اقرب الموارد). || اِخ اِخ گفتن شتر را تا بخوابد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نخ سوزن کن . [ ن َ زَ ک ُ ] (نف مرکب ) نخ به سوزن کننده . که نخ را از سوراخ سوزن می گذراند. || (اِ مرکب ) ابزاری که بدان نخ به سوراخ سو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چرخ نخ ریسی . [ چ َ خ ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چرخ . چرخه . چرخ پنبه ریسی . چرخ مخصوص رشتن نخ . چرخ پیرزن . چرخ زن . رجوع به چرخ پن...