نزاع
نویسه گردانی:
NZʼʽ
نزاع . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) مرد سخت برکشنده . (منتهی الارب ). || کشنده . رگی که به سوی آبا و اصل خود کشد. (فرهنگ نظام ). فی المثل : العرق نزاع .
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
نزاع . [ ن ِ ] (ع اِمص ) خصومت و دشمنی دو نفر با هم با زبان یا استعمال اسلحه . (فرهنگ نظام ). با هم کشاکش کردن به خصومت . (غیاث اللغات ). خ...
نزاع . [ن ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) ج ِ نازع . رجوع به نازع شود. || ج ِ نزیع، به معنی غریب . و منه : نزاع القبائل ؛ به غربائی گویند که در جوار قبی...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ارانج érānj (پهلوی: ranjé)، ژنگ žanag (مانوی)، درگیری، زدو خورد، کشمکش (دری). فانکو آدینات 09163657861
نزاع کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کشمکش کردن . منازعه کردن . ستیزیدن : یکی جهود و مسلمان نزاع می کردندچنانکه خنده گرفت از نزاع ایشانم ...
نزاع افکندن . [ ن ِ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایجاد خلاف و دشمنی کردن . دشمنی افکندن . کشمکش و منازعه برپا کردن .
نزعاء. [ ن َ ] (ع ص ) املس الرأس . (یادداشت مؤلف ). زنی که هر دو جانب پیشانیش موی رفتگی دارد. (از اقرب الموارد) ۞ . تأنیث انزع . رجوع به...