اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نسخة

نویسه گردانی: NSḴ
نسخة. [ ن ُ خ َ ] (ع اِ) کتابی که از آن نقل کنند. (منتهی الارب ). کتابی که از وی نقل کنند واز روی آن نویسند. (ناظم الاطباء). کتاب منقول . (معجم متن اللغة). ج ، نُسَخ . رجوع به نسخت و نسخه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۴ ثانیه
نسخه . [ ن ُ خ َ / خ ِ ] (از ع ، اِ) کتاب . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) : نسخه ٔ رخ همه عُجْم و نقطه است از خط اشک زو معمای غم من به فکر بگشا...
(= عدد، یک نسخه از کتاب) این واژه عربی می باشد و پارسی آن این است: سَمکیا (سنسکریت: سَمکْهیا)
(= دستور پزشک) این واژه عربی می باشد و پارسی آن این است: ویمَد (اوستایی)
نسخه بدل . [ ن ُ خ َ / خ ِ ب َ دَ ] (اِ مرکب ) صورتی دیگر ازکلمه یا کلامی در نسخه ای دیگر از کتابی و از آن بدین صورت «خ . ل .» یا «ن ل » رمز کن...
نسخه پیچی . [ ن ُ خ َ / خ ِ ] (حامص مرکب ) عمل نسخه پیچیدن . رجوع به نسخه پیچیدن شود.
نسخه بودن . [ ن ُ خ َ / خ ِ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، خیلی زیرک و فریب دهنده بودن . (فرهنگ نظام ).
نسخه دادن . [ ن ُ خ َ / خ ِ دَ] (مص مرکب ) دستور دوا و غذا دادن طبیب بیمار را.
نسخه کردن . [ ن ُ خ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یادداشت کردن . نوشتن : از آبنوس روز و شبم زآن کند دوات تا نسخه می کنم به قلم محضر سخاش . خا...
نسخه گرفتن . [ ن ُ خ َ / خ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نسخه برداشتن . استنساخ کردن . رونویس کردن . یادداشت برداشتن . || دستورالعمل دوا و مداوا ...
نسخه نویسی . [ ن ُ خ َ / خ ِ ن ِ ] (حامص مرکب ) از روی کتاب نقل کردن و نوشتن . (ناظم الاطباء). رونویس کردن . رونویسی . || نسخه نوشتن شاگرد ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.