گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نسوی نویسه گردانی: NSWY نسوی . [ ن ِ س ِ ](اِخ ) شجاعی نسوی . به روایت نظامی عروضی ۞ از شاعران عهد سلجوقی و از ندیمان طغانشاه بن الب ارسلان است ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی نسوی نسوی . [ ن ِس ْ وی ی ] (ع ص نسبی ) زنانه . (ناظم الاطباء). منسوب به نسْوة است . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نسوی نسوی . [ ن ُس ْ وی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به نُسْوة. (از المنجد). زنانه . نِسْوی . نسوی نسوی . [ ن َ س َ ] (ص نسبی ) نسائی . (از سمعانی ). منسوب به نسا. اهل نسا. از مردم نسا. نسوی نسوی . [ ن َ س َ ] (اِخ ) حسن بن سفیان . رجوع به حسن بن سفیان نسوی شود. نسوی نسوی . [ ن َ س َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن علی بن محمد، ملقب به نورالدین . منشی مخصوص سلطان جلال الدین منکبرنی و مصنف کتاب سیرةجلال الدین اس... حافظ نسوی حافظ نسوی . [ ف ِ ظِ ن َ س َ ] (اِخ ) ابوالعباس ،حسن بن سفیان بن عامر شیبانی نسوی . صاحب «المسند نسوی » در حدیث . محدث خراسان ، و پیشوای فقه و ... حسن نسوی حسن نسوی . [ح َ س َ ن ِ ن َ س َ وی ] (اِخ ) ابن سفیان بن عامر شیبانی مکنی به ابوالعباس . محدث خراسان (213-303 هَ . ق .).بود. او راست : «الاربع... علی نسوی علی نسوی . [ ع َ ی ِ ن َ س َ ] (اِخ ) ابن احمد نسوی . مکنی به ابوالحسن . ریاضیدان و منطقی و از اهالی «نسا»در خراسان بود و تا حدود سال 421 هَ ... علی نسوی علی نسوی . [ ع َ ی ِ ن َ س َ] (اِخ ) ابن محمد نسوی . مکنی به ابوالقاسم . وی به عربی شعر میگفت و مقل است . (از الفهرست ابن الندیم ). ناصر نسوی ناصر نسوی . [ ص ِ رِ ن َ س َ ] (اِخ ) رجوع به ناصر لغوی شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود