نسیه . [ ن َس ْ
/ ن ِس ْ ی َ
/ ی ِ ]
۞ (از ع ، اِ) آنچه نقد نباشد و به زمانه ٔ بعید وعده ٔ ادای آن کرده باشند. (غیاث اللغات ) (ازآنندراج ). خلاف نقد. (السامی ). پسادست . (لغات فرهنگستان ). نسیه ، بر وزن فدیه ، که مقابل نقد باشد در اصل نسیئة است [ به همزه ٔ آخر و بر وزن لطیفه ] ولی در نظم و نثر فارسی نیز مطابق تلفظ معمول استعمال می شود.(از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز). خریدی که [ ادای ] پولش به هنگام دیگر گذاشته شود. (فرهنگ خطی ). کالی . ادانه . (یادداشت مؤلف ). خریدوفروش و دادوستدی که بهای آن را نقد ندهند و به مهلت و فرصت ادا کنند. پادست . پستادست . پسادست . (ناظم الاطباء)
: و امروز اینجا همی نیارد هرگز
عاجل نقدش دهد به نسیه ٔ آجل .
ناصرخسرو.
به نسیه مده نقد اگرچند نیز
به خرما بود وعده و نقد خار.
ناصرخسرو.
پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه بهتر باشد.
خیام .
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دهل شنیدن از دور خوش است .
خیام .
نسیه بر نام روزگار تو بس
زآنکه نقد از خزانه می نرسد.
خاقانی .
به نقد امشب چو با هم سازگاریم
نظر بر نسیه ٔ فردا چه داریم .
نظامی .
حساب نسیه های کژ میندیش
چو زآن حلوای نقد آن مرد درویش .
نظامی .
تو مگر خود مردصوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی .
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 1 بیت 134).
|| وام . || مهلت . فرصت . درنگی . (ناظم الاطباء).
-
به نسیه خریدن ؛
: من نیز اسبی به دست آورده بودم و به نسیه بخریده و با یاران به هم افتادیم . (تاریخ بیهقی ص
641).
-
امثال :
امروز نقد فردا نسیه .
سرکه ٔ نقد به از حلوای نسیه .
نسیه آخر به دعوا رسید .
نقد را از نسیه خیزد نیستی .