نشاط
نویسه گردانی:
NŠAṬ
نشاط. [ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) محمد (آقا...) اصفهانی . آذر در آتشکده آرد: «برادر آتقی صهباست . جوانی است مهربان و اکثر اوقات در اصفهان مأمن بود». مؤلف نتایج الافکار وفات وی را در قرن دوازدهم نوشته است :
نیست در کنج قفس حسرت گلزار مرا
الفتی هست به مرغان گرفتار مرا.
آهسته کشم آه ز جور تو مبادا
پیکان تو از سینه ٔ افکار برآید.
به باغی داشت مرغی این ترانه
که دور از گل قفس به ز آشیانه .
(از آتشکده ٔ آذرچ شهیدی ص 421) (از نتایج الافکار ص 729) (از فرهنگ سخنوران ص 601).
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نشاط آوردن . [ ن َ /ن ِ وَ دَ ] (مص مرکب ) موجب سرور و انبساط شدن : و اندک خوردن [ شراب ] نشاط آرد و طعام بگواردو فضله ها را از تن دفع کند. (...
یکی از بزرگان روستای کهن ازغند و محضرداری خوشنام و بسیار خوش خط که از نوادگان نشاط اصفهانی ( شاعر و دبیر دربار فتحعلی شاه قاجار ) بود .
نشأت . [ ن َ ءَ ] (اِخ ) سلیمان (خواجه ... افندی ) متخلص به نشأت از متأخران شعرای عثمانی است ، زبان فارسی می دانسته و به سال 1222 هَ . ...
از چیزی گرفتن، بهره بردن، گرفته شدن