اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نشست و خاست

نویسه گردانی: NŠST W ḴAST
نشست و خاست . [ ن ِ ش َ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) مصاحبت . مجالست . هم صحبتی . معاشرت : این رافعبن اللیث بن نصر مردی بود به سمرقند به میان لشکر سلطان اندر، روی شناس و مهتر بود و با زنان نشست و خاست کردی و شراب خوردی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). بوصادق را نشست و خاست افتاد با قاضی بلخ ابوالعباس . (تاریخ بیهقی ص 206).
پرهیز کن به جان ز خرافات ناکسان
هرچند با خسان کنی آنجا نشست و خاست .

ناصرخسرو.


حرام باد بر آن کس نشست و خاست به دوست
که از سر همه برخاستن نمی یارد.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خاست و نشست . [ت ُ ن ِ ش َ ] (مص مرکب مرخم ، اِ مرکب ) بلند شدن و نشستن . قیام و قعود کردن : خاست و نشست او با فرزانگان و برهمنان بود. (مجم...
نشست و خاست کردن . [ ن ِ ش َ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصاحبت کردن . معاشرت کردن . رجوع به نشست و خاست شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.