اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نصرت

نویسه گردانی: NṢRT
نصرت . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) عباسقلی خان دکنی هندی از پارسی گویان دکن است در عهد فتحعلی شاه قاجار سفری به ایران کرده ، خط خوشی داشته . او راست :
ز بیم آن که دوران شایدش از من جدا سازد
به رویش هر نگاه من نگاه آخرین باشد.

#


عقده در کار من از آبله ٔ پا افتاد
سخت وامانده ام ای خار بیابان مددی .

(از مجمعالفصحا چ مصفا ج 6 ص 1089).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نصرت نشان . [ ن ُ رَ ن ِ ] (ص مرکب ) نصرت آیت . ظفرنمون : و بهادران لشکر نصرت نشان به اقدام مدافعت و ممانعت پیش رفته . (حبیب السیر ج 3 ص 276...
طاق نصرت . [ ق ِ ن ُ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ کازه و تالار و عمارت چوبی و غیره که برای سرداران و پادشاهان پیروز هنگام بازآمدن از ...
نصرت شاه . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) نهمین سلاطین تغلقیه ٔ دهلی است از 797 تا 802 هَ . ق . حکمرانی کرد. (از تاریخ الخلفاء ص 269).
نصرت شاه . [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابن علاءالدین حسین شاه ، ملقب به ناصرالدین ، چهل و هشتمین سلاطین بنگاله است . وی از سال 925 هَ . ق . تا 939 حک...
نصرت شعار. [ ن ُ رَ ش ِ ] (ص مرکب ) نصرت آیت . نصرت اثر. ظفرنمون . پیروزی قرین . مظفر. منصور. پیروزمند : قبه ٔ زرنگار چتر نصرت شعارش منور عرصه ٔ سپه...
نصرت طراز. [ ن ُ رَ طَ ] (ص مرکب )که ترتیب فتح و پیروزی دهد. نصرت آفرین : تا حد تیغ باشد نصرت طراز ملکت تا نوک کلک باشد مدحت نگار تیغت .مسعودس...
نصرت قرین . [ ن ُ رَ ق َ] (ص مرکب ) فیروز. مظفر. نصرت گستر. (ناظم الاطباء). که با فتح و پیروزی قرین است . که با ظفر همراه است .
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند با 90 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
نصرت آباد. [ ن ُ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.