نصیحت کن . [ ن َ ح َ ک ُ ] (نف مرکب ) نصیحت گوی . اندرزگو. که پند دهد. که بخوبی و صلاح وصواب راهنمائی کند. ناصح خیرخواه مشفق
: اگر مراد نصیحت کنان من این است
که ترک دوست بگویم تصوری است محال .
سعدی .
هر که به گفتار نصیحت کنان
گوش ندارد بخورد گوشمال .
سعدی .
من از کجا و نصیحت کنان بیهده گوی
حکیم را نرسد کدخدائی بهلول .
سعدی .