نضر. [ ن َ ] (ع اِ) زر و سیم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد)
۞ . زر. (غیاث اللغات ). طلا، و گفته اند: نقره . (از اقرب الموارد). عسجد. ذهب . عین . (یادداشت مؤلف ). ج ، نِضار، اَنضُر. || (مص ) ناضر گردانیدن
۞ . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نیکو گردانیدن . (از ناظم الاطباء). تازه روی کردن . (دهار). تازه و نیکو گردانیدن . نضره اﷲ؛ ای جعله ناضراً. (المنجد). تازه رویی . (غیاث اللغات ).