نضو
نویسه گردانی:
NḌW
نضو. [ ن ِض ْوْ ] (ع ص ، اِ) آهن لگام . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آهن لگام و دهنه . (ناظم الاطباء). آهن لگام ، بدون دوال . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (ازمتن اللغة). || لاغر از شتر و جز آن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ستور لاغر. (یادداشت مؤلف ). حیوان لاغر، که گوئی از گوشت برهنه کرده شده است . (از المنجد). آن اشتر که از بسیاری رفتن لاغر شده باشد. (از متن اللغة) (مهذب الاسماء). اشتر لاغرشده از رنج سفر. (دهار). ج ، انضاء، تأنیث آن نضوة است . (آنندراج ) (المنجد). || جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). جامه ٔ فرسوده .(از المنجد). ج ، انضاء. || تیر قمار تنک سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیر قمار تنک . (ناظم الاطباء). قدح دقیق . (از متن اللغة). قدح رقیق . تیر قمار نازک . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تیر تباه شده از کثرت رمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیری که از بسیاری انداختن تباه شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || نضوالسهم ؛ تنه ٔ تیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). یعنی از پیکان تا پیه . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نضو. [ ن َ ض ْوْ ] (ع مص ) بیرون کشیدن جامه از کسی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). کندن و دور کردن جامه از کسی . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (...
نضو. [ ن ُ ض ُوو ] (ع مص ) دررفتن و درگذشتن تیر. || برکشیدن شمشیر. (از منتهی الارب ). || رفتن و محو شدن رنگ خضاب دست و پای و سر و ریش ،...
نزو. [ ن َزْوْ / ن ُ زُوو ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از زمین برجستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).وثب . وثوب . (المنجد) (از ا...
نزو. [ ن َزْوْ ] (ع مص ) نزف . رفتن خون کسی . (ازالمنجد) (از اقرب الموارد). نُزی َ الرجل نزواً؛ نُزِف َ. قال فی النهایة: «یقال : اصابه جرح فن...
نزوء. [ ن ُ ] (ع مص ) نَزْء. رجوع به نَزْء شود.