اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نطق

نویسه گردانی: NṬQ
نطق . [ ن ُ طُ ] (اِ) در تداول ، نطق کشیدن ، دم زدن . جیک زدن . لب باز کردن . اندک اعتراضی کردن . گویند: از ترس هیچکس جرأت ندارد نطق بکشد. || نطق درنیامدن از کسی ؛ کسی را یارا و جرأت لب به اعتراض گشودن نبودن . گویند: چنان زهر چشمی گرفته است که از احدی نطق درنمی آید. نیز رجوع به نطق زدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نطق . [ن َ ] (ع مص ) به آواز کلماتی را تکلم کردن که بر مفهوم دلالت کند. (از متن اللغة). نُطق ۞ . منطق . نطوق . (متن اللغة). رجوع به نُطق ...
نطق . [ ن َ طِ ] (ع ص ) ناطق . (المنجد).
نطق . [ ن ُ ] (ع مص ، اِمص ) سخن گفتن . (غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (آنندراج ). بر زبان راندن ح...
نطق . [ ن ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) صورت دیگری است از نُطق . سخن گفتن . چون و چرا کردن : نه در پیام تو لا گفته ام به هیچ طریق نه در رسالت او ...
نطق . [ ن ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ نطاق . رجوع به نطاق شود. || نواحیی از کوه که بعضی به روی بعضی باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از من...
نطق زدن . [ ن ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) دم زدن . (یادداشت مؤلف ) : ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زندکه همچو صنع خدائی ورای ادراکی .حافظ.
نطق زدن . [ ن ُ طَ زَ دَ ] (مص مرکب )سخن گفتن . دم زدن . سخنی بر زبان آوردن : گفته بودم که خود نطق نزنم خود بر آن عزم چیره کرده یمین ...
حکه ٔ نطق . [ ح ِک ْ ک َ ی ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چگونگی آنکه دائم سخن گفتن خواهد. حرص گفتار.
صدا برآوردن..نَطَق کشیدن
نطق کردن . [ ن ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، سخنرانی کردن . سخن گفتن در انجمنی یا مجلسی برای گروهی . || خطبه خواندن . (از آنندراج از سفر...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.