اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نظاره کن

نویسه گردانی: NẒARH KN
نظاره کن . [ ن َظْ ظا رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ) نظاره کننده . که می نگرد. که شاهدچیزی یا منظره ای است . تماشاچی . نگرنده :
نظاره کنان به روی خوبت
چون درنگرند از کران ها.

خاقانی .


این گفت و فتاد بر سر خاک
نظاره کنان شدند غمناک .

نظامی .


مجلس یاران بی ناله ٔ سعدی خوش نیست
شمع می گرید و نظاره کنان می خندند.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.