اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نظام گرفتن

نویسه گردانی: NẒAM GRFTN
نظام گرفتن . [ ن ِگ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نظم یافتن . به سامان شدن . سامان گرفتن . به آیین شدن . آراستگی یافتن . آرایش گرفتن : سوی نشابور باید رفت تا کار ری و جبال که آشفته شده است نظام گیرد. (تاریخ بیهقی ص 446). بوالحسن سیاری صاحبدیوانی ری و جبال دارد و آن کار بدو نظامی گرفته است . (تاریخ بیهقی ص 373). و قرار داد با پرویز کی چون کار او نظام گیرد خراج کی پدرانش خواستندی او نخواهد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 102). و بعد از آن در اضطراب و فترت افتاد و هیچ نظام نگرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 108). کار نیشابور در عهد او نظامی هرچه تمامتر گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 438).
ضرورت است که آحاد را سری باشد
وگرنه ملک نگیرد به هیچ گونه نظام .

سعدی .


|| در یک ردیف قرار گرفتن . بهم پیوستن . در یک رشته قرار گرفتن :
عقد پرستش ز توگیرد نظام
جز به تو بر هست پرستش حرام .

نظامی .


|| به سلام نظامی پاسخ دادن (در تداول ). مقابل نظام دادن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.