نظر دوختن . [ ن َ ظَ ت َ ] (مص مرکب )چشم بربستن . دیده فروبستن . نگاه نکردن
: همی خرامد و عقلم به طبعمی گوید
نظربدوز که آن بی نظیر می آید.
سعدی .
|| نظر بر چیزی دوختن ؛ بدان خیره شدن . در آن طمع کردن
: شوخ چشمی که نظر بر دل من دوخته است
سینه ٔ سنگ از او خانه ٔ پرنور شده ست .
صائب (آنندراج ).