اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نظم کردن

نویسه گردانی: NẒM KRDN
نظم کردن . [ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرودن . شعر گفتن :
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان .

فرخی .


صفت خواجه همی نظم کنم من به مدیح
نکنم ز آنچه بگفتم به خدا استغفار.

ناصرخسرو.


ولی نظم کردم به نام فلان
مگر بازگویند صاحبدلان .

سعدی .


|| به رشته کشیدن :
درّ همی نظم کنم لاجرم
بی عدد و مرّ به اشعار خویش .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.