اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نعب

نویسه گردانی: NʽB
نعب . [ ن َ ] (ع ص ) ریح نعب ؛ باد تند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سریعةالممر. (اقرب الموارد). || (مص ) بانگ کردن [ غراب ] . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المنجد). بانگ کردن کلاغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بانگ کردن مؤذن . (از متن اللغة). نعیب . نعاب . تَنعاب . نَعَبان . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تِنعاب . (متن اللغة). || بانگ کردن غراب البین به جدائی و فراق ، در پندار اعراب . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). نعیب . نعاب . تنعاب . نعبان . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || گردن دراز کردن و سر جنبانیدن [ مؤذن ] وقت بانگ کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا سر را تکان دادن بدون بانگ کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گویند: نعب المؤذن . (از اقرب الموارد). و ربما قالوا:نعب الدیک ، علی الاستعارة. (اقرب الموارد از صحاح ) (منتهی الارب ). نعاب . نعیب . تنعاب . نعبان . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (از منتهی الارب ). || شتاب رفتن شتر، یا نوعی از سیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتاب رفتن شتر یا هنگام رفتن سر را به جلو جنباندن ، و آن سیر نجائب است و آن ناقة را ناعبة و نعوب ونعابة و مِنعَب یا مُنعِب گویند. (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نعب . [ ن ُ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ نعوب . رجوع به نَعوب شود. || ج ِ نَعّابَة. (منتهی الارب ).
نعب . [ ن ُ ع َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناعبة. (ناظم الاطباء).
ناب . (ص ) ۞ خالص . (جهانگیری ) (نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (معیار جمالی ). بی غش . (اسدی ). بی آمیزش . (اوبهی ). مُضاض . (منتهی الارب ). بی بار...
ناب . (ع اِ)اشتر پیر. (مهذب الاسماء). شتر ماده ٔ پیر. (دهار) شتر ماده ٔ کلانسال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شتر پیر از کار افتاده . (برهان قاطع)....
ناب .(ع اِ) دندان نشتر. (منتهی الارب ). چهار دندان نیش سبع و بهایم و چهار دندان بزرگ حیوانات باشد. (برهان قاطع). دندان نیشتر. (مهذب الاسما...
ناب . (اِخ ) (نهر...) نام جوئی به بغداد. نهر ناب جوئی است نزدیک اوانی در بغداد. (منتهی الارب ). نهر ناب فی نواحی دجیل قرب اوانی مقصوراً ب...
ناب . (اِخ ) نام پدر لیلی که لیلی مادر عتبان بن مالک است . (منتهی الارب ). ناب بن حنیف پدر لیلی است و لیلی مادر عتبان بن مالک است وعتبان...
ناب . (اِخ ) لقبی است که علماء علم الرجال به حمادبن عثمان از اصحاب اجماع داده اند. (ریحانة الادب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
گرم ناب . [ گ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیشه پاره بخش کلیبر شهرستان اهر، واقع در 17هزاروپانصدگزی باختر کلیبر و 18هزارگزی شوسه ٔ اهر به کلی...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.