نعب
نویسه گردانی:
NʽB
نعب . [ ن َ ] (ع ص ) ریح نعب ؛ باد تند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سریعةالممر. (اقرب الموارد). || (مص ) بانگ کردن [ غراب ] . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از المنجد). بانگ کردن کلاغ . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بانگ کردن مؤذن . (از متن اللغة). نعیب . نعاب . تَنعاب . نَعَبان . (متن اللغة) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). تِنعاب . (متن اللغة). || بانگ کردن غراب البین به جدائی و فراق ، در پندار اعراب . (متن اللغة) (از اقرب الموارد). نعیب . نعاب . تنعاب . نعبان . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || گردن دراز کردن و سر جنبانیدن [ مؤذن ] وقت بانگ کردن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). یا سر را تکان دادن بدون بانگ کردن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). گویند: نعب المؤذن . (از اقرب الموارد). و ربما قالوا:نعب الدیک ، علی الاستعارة. (اقرب الموارد از صحاح ) (منتهی الارب ). نعاب . نعیب . تنعاب . نعبان . (اقرب الموارد) (متن اللغة) (از منتهی الارب ). || شتاب رفتن شتر، یا نوعی از سیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتاب رفتن شتر یا هنگام رفتن سر را به جلو جنباندن ، و آن سیر نجائب است و آن ناقة را ناعبة و نعوب ونعابة و مِنعَب یا مُنعِب گویند. (از متن اللغة).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
چله ناب . [ چ ِل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزمدل بخش ورزقان شهرستان اهر که در 14 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر واقع است . کوهستانی ...
سیه ناب . [ ی َه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوچان بخش بستان آباد شهرستان تبریز. دارای 1920 تن سکنه . آب آن از اوچان چای . محصول آنجا غلات...
کرده ناب . [ ک ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلطانیه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . کوهستانی و سردسیر است و 326 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرا...
کرده ناب . [ ک ُ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . کوهستانی و سردسیر است و 278 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیا...
کهنه ناب . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری است که در بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج...
چوره ناب . [ چ ُ رَ ](اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان زنجان . 345 تن سکنه دارد. آب از قنات و چشمه . محصولاتش غلات و بنشن ...
سیم ناب . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم حلال . (آنندراج ). سیم خالص . رجوع به سیم شود.
جزع ناب . [ ج َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مهره ٔ یمانی خالص . مهره ٔ بدون غش : در آن ماهیان کرده از جزع ناب نماینده تر زآنکه ماهی در آب...
عقیق ناب . [ ع َ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از لب معشوق . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). || کنایه از شراب انگوری . (برهان ) (آنندرا...
باده ٔ ناب . [ دَ / دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باده ٔ خالص . باده ٔ صافی : ز زهد خشک ملولم کجاست باده ٔ ناب که بوی باده مدامم دماغ تر ...