نعرة
نویسه گردانی:
NʽR
نعرة. [ ن ُ ع َ رَ ](ع اِ) خیشوم . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). نُعرَة. (ناظم الاطباء). || (اِمص ) خودبینی . بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال فی رأسه نعرة؛ ای کبر. (منتهی الارب ). خیلاء. کبر. (اقرب الموارد). || (اِ) کار مقصود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کاری که آهنگ وی کنند. (ناظم الاطباء). || بچه ٔ ناتمام گورخر در رحم مادر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جنینی که گورخر در رحم دارد پیش از آنکه خلقت آن کامل شود. (از اقرب الموارد). || یقال للمراءة و لکل انثی ما حملت نعرة قط؛ ای حملت ملقوجاً. (منتهی الارب ). بچه در شکم مادر چون شکل گیرد. اولاد الحوامل اذا صورت . (اقرب الموارد). جنین متشکل شده در زهدان . (ناظم الاطباء). || بادی که در بینی پیچد و آن را به لرزه درآورد. (از اقرب الموارد). بادی که در بینی درآید و آواز زه برآرد. (ناظم الاطباء). || میوه ای که درخت اراک دهد. نخستین بار درخت اراک . (از اقرب الموارد). || ذبابه ٔ درشت ازرق رنگی که بر چارپایان فرودآید و آزارشان کند و در بینی خر و اسب داخل شود، آن را نعرة گفته اند به مناسبت نعیر آن یعنی صدایش .ج ، نُعَر، نعرات . (از اقرب الموارد). خرمگس . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). مگس خر. (زمخشری ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
نعرة. [ ن َ رَ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به نعره شود. || آواز خیشوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
نعرة. [ ن َ ع َ رَ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کبر. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خودبینی . (ناظم الاطباء). نُعَر...
نعرة. [ ن َ ع ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث نَعِر. رجوع به نَعِر شود.
نعرة. [ ن ُ رَ ] (ع اِ) بن بینی ، یا اندرون آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خیشوم . (اقرب الموارد). نُعَرَة. (ناظم الاطباء).
نعره . [ ن َ رَ / رِ ] (از ع ، اِ) فریاد. (ناظم الاطباء). غو. غریو. دهاز. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شهقه . (یادداشت مؤلف ) : ز بس نعره و نا...
نارة. [ رَ ] (ع اِ) اخگر وجرقه ٔ آتش . الجمرة او الجذرة من النار. (المنجد).
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ژغار žeqār (سغدی: žqār) فوژان fužān، فریاد faryād، بانگ bāng، دهاژ dahāž، دهاز dahāz، زهاز zahāz، ویله vile، هری...
ناره . [ رَ / رِ ] (اِ) زبانه ٔ ترازو و زبانه ٔ قپان . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) ۞ (از ناظم الاطباء). رمانه ٔ کپان . (صحاح الفرس ). ش...
نعره وار. [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ندا، و آن نصف میل است و میل ثلث فرسنگ است ، پس نعره وار شش یک ِ فرسنگ باشد. (یادداشت مؤلف ). || مساف...
نعره کنان . [ ن َ رَ / رِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) نعره زنان . خروشان و غریوان : نعره کنان چون نمک بر آتشم ایراغم نمکم بر دل فگار برافکند.خ...