اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نغض

نویسه گردانی: NḠḌ
نغض . [ ن َ ] (ع ص ) آنکه بلرزد سرش و بجنبد در رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || (اِ)غضروف کتف و یا هرجای که جنبان باشد. (ناظم الاطباء). نُغض . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به نُغض شود. || شترمرغ یا گله ای از شترمرغان ۞ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اشتر مرغ . (مهذب الاسماء). نِغض . (ناظم الاطباء). || (مص ) جنبیدن . مضطرب گردیدن ۞ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نَغَض . نغوض . نغضان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبیدن دندان کودک وقت افتادن . نغوض . (ناظم الاطباء). || جنبانیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نَغَض . نغوض . نغضان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جنبانیدن سر را ۞ . (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || شتران را بر حوض آوردن و بعد از خوردن آب از هر دو شتر، قوی را برآورده ضعیف را بجایش داخل کردن در حوض . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || سطبر گردیدن پالان شتر. (آنندراج ). || ستبر گردیدن کوهان شتر. نغوض . (ناظم الاطباء). || زیاد شدن . نَغَض . نغوض . نغضان . (اقرب الموارد). || زیاد و انبوه شدن ابرها و متحیرانه درپی یکدیگر جنبیدن بی آنکه سیر کنند و روان شوند. (ازمتن اللغة). ستبر شدن و بسیار گشتن ابر و بعضی از آن بر روی بعضی درغلطیدن و از جای خود حرکت نکردن . (از ناظم الاطباء). انبوه شدن ابرها سپس جنبیدن ، چنانکه آن را از پس یکدیگر متحرک بینی و حال آنکه روان نیستند. (از اقرب الموارد). فهو ناغض و نغاض . (متن اللغة). نَغَض . نغوض . نغضان . (اقرب الموارد). || حرکت کردن ابر بر هم نشسته . (آنندراج ). || حرکت کردن و نهضت لشکر به سوی دشمن . (از متن اللغة): نغضوا الی العدو؛ نهضوا. (اقرب الموارد). نَغَض . نغوض . نغضان . || سست شدن کار: نغض امره ؛وهی ، فهو نَغض . نَغَض . نغوض . نغضان . (متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نغز. [ ن َ ] (ع مص ) برآغالیدن قوم را و تباهی افکندن بین قومی . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموا...
نقذ. [ ن َ ] (ع اِمص ) آرامش . سلامت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سلامة. (اقرب الموارد). منه قولهم : نقذاً لک ؛ للعاثر. (منتهی الارب ) (اقرب الم...
نقذ. [ ن َ ق َ ] (ع ص ) رهانیده ۞ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خلاص داده و نجات بخشیده . (از اقرب الموارد). || (اِ) گویند: ما له شقذ و لانقذ...
نقز. [ ن َ ] (ع مص ) برجستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). || برجستن آهو از دویدن . (منتهی الارب ). برجستن آهو در ...
نقز. [ ن َق َ ] (ع اِ) ستوران ریزه و لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ردی و رذال مال . (از اقرب الموارد) (از المنجد). نِقز. ...
نقز. [ ن َ ق ِ ] (ع اِ) آب روشن و خوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب صاف و خوشگوار. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || لقب...
نقز. [ن ُ ] (ع اِ) چاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). چاه یا آب . (از متن اللغة).
نقز. [ ن ِ ] (ع اِ) ستوران ریزه و لاغر. (منتهی الارب ). رذال مال . (اقرب الموارد) (المنجد). نَقَز. رجوع به نَقَز شود.
نقز. [ ن َ ق َ ] (ع اِ) آب صاف و خوشگوار. (از المنجد). رجوع به نَقِز شود.
نقض غرض. خلاف غرض. مخالف مراد. خلاف مقصود. (منبع: لغتنامۀ دهخدا - رجوع شود به «نقض»)
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.