اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نفاغ

نویسه گردانی: NFAḠ
نفاغ . [ ن ِ ] (اِ) ۞ قحف . (لغت فرس اسدی ). قدحی که از آن شراب خورند. (فرهنگ خطی ) (سروری ). قدح بزرگی باشد که با آن شراب خورند. (جهانگیری ) (از برهان قاطع). قدح بزرگ . (غیاث اللغات ). قدحی بلند که باآن شراب خورند. (انجمن آرا). قدح بزرگی که بدان شراب خورند ویژه قدحی که از کاسه ٔ سر حیوان و یا از استخوان آن ساخته باشند. (از ناظم الاطباء) :
به بگماز بنشست بمْیان باغ
بخورد وبه یاران او شد نفاغ ۞ .

بوشکور (از لغت فرس ).


دل شاد دار و پند کسائی نگاهدار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از نفاغ .

کسائی (از لغت فرس ).


چو یار من شود خندان بخندد باغ و راغ از وی
نفاغ ار زی لبش داری شود پرمی نفاغ از وی .

؟ (از جهانگیری ).


|| مستی . (فرهنگ اسدی نخجوانی ) (یادداشت مؤلف ). سکر. شرابخواری . (یادداشت مؤلف ) :
چو بزم خسروان گردد ز بوی و رنگ باغ اکنون
در آن خسرو به پیروزی کند بزم نفاغ اکنون .

قطران (جهانگیری ).


|| نفرین و لعنت و بددعائی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
نفاق . [ ن َ ] (ع مص ) رایج و روان گردیدن بیع. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رواج شدن بیع. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || روان و روا...
نفاق . [ ن ِ ] (ع مص ) دوروئی کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (آنندراج ) (از منتهی الارب ). منافقة. (زوزنی ) (منتهی الارب ). کفر پوشیدن و...
نفاق (دورویی): نشان ‌دادن‌ عقیده‌ یا احساسی‌ هماهنگ با وضع‌ موجود، در حالی ‌که ‌عقیده ‌و یا احساس‌ واقعی ‌چیز دیگری ‌است‌. (le petit Robert 1) همتای پ...
بی نفاق . [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نفاق ) بدون ریا و دوروئی : زین جهانداران و شاهان و خداوندان ملک هرکه نبود بنده ٔ تو بی ریا و بی نفاق . ...
نفاق زار. [ ن ِ ] (اِ مرکب ) جای پر از نفاق و دورنگی و ریا : نفاق زار جهان قابل توطن نیست خوشا کسی که غریب آمد و غریب رود.میریحیی (از آنندر...
نفاق زدن . [ ن ِزَ دَ ] (مص مرکب ) دوروئی کردن . تزویر کردن : وزیر پوشیده نفاقی می زد. (تاریخ بیهقی ص 623).
اهل نفاق . [ اَ ل ِ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریاکار. منافق . دوروی . مرائی .
نفاق آمیز. [ ن ِ ] (ن مف مرکب ) به دروغ و تزویر آمیخته : رها کن جنگ و راه صلح بگشای نفاق آمیز عذری چند بنمای .نظامی .
نفاق افکن . [ن ِ اَ ک َ ] (نف مرکب ) که میان دو کس جدائی افکند.
نفاق افکنی . [ ن ِ اَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل نفاق افکن .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.