نفرین خواندن . [ ن َ
/ ن ِ خوا
/ خا دَ ] (مص مرکب ) نفرین کردن . لعن کردن . رجوع به نفرین کردن شود
: همان مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین بر افراسیاب .
فردوسی .
زهی صدری که خصمت را گیا نفرین همی خواند
نگر تا آنکه جان دارد چه نفرین بر زبان راند.
خاقانی .