نفی . [ ن َف ْی ْ ] (ع اِ) وعده ٔ بد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). وعید. (منتهی الارب ). || (مص ) راندن و دور کردن
۞ . (غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راندن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
101) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). || دور گردیدن
۞ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة). رانده و ازاله شدن و دور گردیدن . (از اقرب الموارد). دور شدن . (غیاث اللغات ). رانده شدن . (مجمل اللغة). || انکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیست کردن
۞ . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
101) (مجمل اللغة). || نیست شدن
۞ . (مجمل اللغة) (تاج المصادر بیهقی ). || بیرون کردن کسی را از دیارش و فرستادن او را به شهری دیگر. (از اقرب الموارد). از شهر بدر کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تبعید کردن . اخراج کردن . بیرون کردن . طرد کردن . (یادداشت مؤلف )
: هرون ارکان دولت را گفت جزای چنین کسی چه باشد، یکی اشارت به کشتن داد و دیگری به زبان بریدن و دیگری به زجر و نفی . (گلستان سعدی ). رجوع به نفی بلدشود. || برداشتن سیل آب آورد را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). گویند: نفی السیل الغثاء. (ازناظم الاطباء). بردن سیل غثاء را. (از اقرب الموارد). || پرانیدن باد خاک و گرد را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). پراکنده کردن باد خاک را. (از اقرب الموارد). نفیان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || جهت انتقاد پرانیدن درم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پراکنده کردن درم ها راجهت انتقاد و خوب آنها را از بد جدا کردن . (از ناظم الاطباء). پخش و پراکنده کردن صیرفی درهم ها را برای انتقاد. نفیان . (از اقرب الموارد). || آب راندن ابر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریختن ابر آب خود را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دفع کردن سنگریزه ها را به روی زمین . (از ناظم الاطباء). || دفعکرده شدن سنگریزه ها به روی زمین . (از ناظم الاطباء). || حبس کردن کسی را در زندان . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) انکار. (ناظم الاطباء). مقابل اثبات . (یادداشت مؤلف ). || رد. (ناظم الاطباء)
: گرد تقبیح و نفی حجت مخالفان می گشتند. (کلیله و دمنه ).
فلسفی فلسی و یونان همه یونی ارزد
نفی این مذهب یونان به خراسان یابم .
خاقانی .
|| نهی . منع. (ناظم الاطباء). || سلب . (یادداشت مؤلف ). || بازداشت . (ناظم الاطباء). || دورکردگی . || حرف نفی . رجوع به حرف شود.