اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نفیر کردن

نویسه گردانی: NFYR KRDN
نفیر کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریاد برآوردن . فغان کردن . ناله و خروش کردن . به شکوه و شکایت بانگ برداشتن . خروشیدن :
نه شغب کردند آن بچگکان و نه نفیر
بچه ٔ گرسنه دیدی که ندارد شغبی .

منوچهری .


جوداز دو کف بخل زدایت کند نفیر
بخل از دو دست جودفزایت کند نفیر.

منوچهری .


وز تو ستوه گشت و بماندی از او نفور
آنکس که ز آرزوت همی کرد دی نفیر.

ناصرخسرو.


گر از تو چو از من نفور است خلق
ترا به ، مکن هیچ بانگ و نفیر.

ناصرخسرو.


پیش مردان خدا کردی نفیر
این شکایت آن زن از درد نذیر.

ناصرخسرو.


بکنند اینهمه خروش و نفیر
که همه خلق را همین پیش است .

مسعودسعد.


رضای دوست به دست آر و صبر کن سعدی
که دوستی نبود گر کنی نفیر از دوست .

سعدی .


نه من کردم از دست جورت نفیر
که خلقی ز خلقی یکی کشته گیر.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.