اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نقب

نویسه گردانی: NQB
نقب . [ ن َ] (ع اِ) سوراخ . (دهار) (غیاث اللغات ) (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نغم . سوراخ عمیق بزرگ نافذ. (ناظم الاطباء). ثقب . (اقرب الموارد) (المنجد). راهی که در زیر زمین از جائی به جائی سازند. (ناظم الاطباء). سمج . آهون . (یادداشت مؤلف ). راهی که پنهان ازچشم مردم و محافظان در زیر زمین تعبیه کنند تا از آن راه به جای مورد نظر داخل شوند و چیزی بدزدند. ج ، انقاب ، نقاب ۞ :
دیدم که گنج خانه ٔ غیب است پیش روی
پشت از برای نقب خمیدم به صبحگاه .

خاقانی .


خصم از سپاهت ناگهی جسته هزیمت را رهی
چون جسته از نقب ابلهی جان برده کالاریخته .

خاقانی .


شب آوخ همه نقب برخراب آید
یک نقب به گنج خانه بایستی .

خاقانی .


چونکه در آن نقب زبانم گرفت
عشق نقیبانه عنانم گرفت .

نظامی .


شیرمردان را به حکم ضرورت در نقب ها گرفته اند و کعب ها سفته . (گلستان سعدی ). || راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). نُقب . (منتهی الارب ). ج ، انقاب ، نقاب . (یادداشت مؤلف ). دهلیزمانندی که در کان سازند. (ناظم الاطباء). || روزن خانه . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). || سوراخ خرگوش . (ناظم الاطباء). || ریش که بر پهلو برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قرحه ای که در پهلو پدیدآید. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گر. خارش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جرب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). نُقب . نُقَب . || پاره های پراکنده از گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاره های پراکنده ٔ از جرب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نُقَب . (منتهی الارب ). || سُم ّ. رجوع به سم زن شود. (یادداشت مؤلف ). || (مص ) سوراخ کردن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101) (از متن اللغة). سوراخ کردن در دیوار. (غیاث اللغات ). سوراخ کردن دیوار و جز آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ثقب . (بحر الجواهر). نقب الحائط؛ خرق . (اقرب الموارد) (المنجد). قیل : النقب فی الحائط کالثقب فی الجر. (اقرب الموارد). || سوراخ کردن بیطار ناف ستور را تا آب زرد برآید از وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فراهم آوردن اسب پای هارا در دویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || جامه را نقبه کردن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغة). || رفتن و سیر کردن در زمین . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || بحث کردن از اخبار و کاویدن . || خبر دادن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || درپی کردن موزه را.(از ناظم الاطباء). پینه زدن بر کفش . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || قرار دادن جامه را. (از ناظم الاطباء). || خواری و نکبت رسیدن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نقب . [ ن َ ق َ ] (ع مص ) دریده شدن موزه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || سخت سوده شدن سول...
نقب . [ ن ُ ] (ع اِ) گر. خارش . (منتهی الارب ). جرب . (المنجد). || راه در کوه . (منتهی الارب ) (از المنجد). ج ، نقاب ، انقاب . || ج ِ نقبة.
نقب . [ ن ُ ق َ ] (ع اِ) گر و خارش یا پاره های پراکنده از گر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جرب . (المنجد). واحد آن نُقبَة. (از اقرب الموا...
نقب . [ ن ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ نقاب . رجوع به نقاب شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نقب چی . [ ن َ ] (ص مرکب )نقب زن . نقاب . (فرهنگ فارسی معین ) : امشب نقب چیان آهنین چنگ از چند محل رخنه در حصار انداخته سوراخ کنند. (عالم آ...
نقب زن . [ ن َ زَ ] (نف مرکب ) دزد خانه . (ناظم الاطباء). که با نقب زدن به جائی داخل شود : دزدی است چرخ نقب زن اندر سرای عمرآری بهرزه ق...
نقب کن . [ ن َ ک َ ] (نف مرکب ) نقب زن . کننده ٔ نقب .
نقب کنی . [ ن َ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل نقب کن . نقب زنی . رجوع به نقب کن شود.
نقب گیر. [ ن َ ] (نف مرکب ) نقب زن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).نقب افکن . آنکه در خانه ٔ کسی نقب زند. (آنندراج ). رجوع به نقب زن و نیز رجوع ب...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.