نقب زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) به قصدغارت خزینه ای یا دزدی از خانه ای یا گشودن حصاری ، راهی در زیرزمین تعبیه کردن و از آن راه مخفیانه به خزینه یا خانه یا حصار داخل شدن . مخفیانه و از زیرزمین به جائی رخنه کردن و بدانجا راه یافتن
: خطری کرده و در گنج طرب نقب زده
نقب کاران همه ره با خطر آمیخته اند.
خاقانی .
هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت
باک نکردم که صبح آفت نقاب شد.
خاقانی .
خیز در این سبز کوشک نقب زن از دود دل
درشکن از آه صبح سقف شبستان او.
خاقانی .
آن نظر که بنگرد این جزر و مد
او ز نحسی سوی سعدی نقب زد.
مولوی .
عاجزم در گره خویش گشودن صائب
من که نقب از مژه در سینه ٔ خارا زده ام .
صائب (آنندراج ).
نقب در خانمان خفته زنند
دزد خالی بود ز بیداران .
؟
|| منفذی و راه گذری در دل کوه یا در زیر زمین گشودن .