اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نکتة

نویسه گردانی: NKT
نکتة. [ ن ُ ت َ ] (ع اِ) نقطه ٔ سیاه بر سفیدی وگفته اند نقطه ٔ سپید بر چیز سیاه . || نشانی که براثر نَکْت [ زدن سر انگشت یا سر چوب بر زمین ] در آن پدید آید. || زنگ که بر آئینه و شمشیر پیدا شود. || مسأله ٔ دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر دریافته شود. ج ، نُکَت ، نِکات . (از اقرب الموارد). در تمام معانی رجوع به نکته شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
نکته . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (از ع ،اِ) نکتة. خجک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) . نقطه . (جهانگیری ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خال . لک . ...
(= موضوع معین) این واژه اَرَبی است و پارسی آن اینهاست: پَکسا paksã (سنسکریت) ژیوام živãm (سنسکریت: جیهوامولا)
نکته جو. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته یاب . نکته سنج : و مسأله گوئی یا نکته جوئی یا فصیح سخنی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 141). رجوع به نک...
نکته گو. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته گوی . رجوع به نکته گوی شود.
نکته گوی . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته سنج . نکته پرداز. (آنندراج ). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف ...
نکته گیر. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) عیب گیر. (آنندراج ). اعتراض کننده . (ناظم الاطباء). ایرادگیرنده . معترض . (فرهنگ فارسی معین ). خرده گیر. نا...
نکته فهم . [ ن ُ ت َ/ ت ِ ف َ ] (نف مرکب ) دقیقه یاب . سخن شناس . نکته یاب .
نکته دان . [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) کسی که دارای تمیز باشد و خوب و بد را از هم جدا کند و بافراست باشد. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های بار...
نکته ساز. [ ن ُت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته پرداز. نکته گو. که نکته های لطیف و مضامین دقیق و بدیع به کار برد : ای چرخ مشعبد چه مهره بازی وی خ...
نکته سنج . [ ن ُ ت َ / ت ِ س َ ] (نف مرکب ) کسی که در سخن اندیشه می کند و آن را می سنجد. سخن دان . اهل کلام . (ناظم الاطباء). آنکه نکته های ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.