نگار
نویسه گردانی:
NGAR
نگار. [ ن ِ ] (نف مرخم ) نگارنده . نقش کننده . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). اسم فاعل مرخم است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). و در ترکیبات زیر به صورت مزید مؤخر آید: 1- به معنی نگارنده و نویسنده در ترکیبات : بدایعنگار. بدیعنگار. جریده نگار. حقیقت نگار. خبرنگار. داستان نگار. روزنامه نگار. زشت وزیبانگار. عریضه نگار. غم وشادی نگار. نامه نگار. وقایعنگار. 2- به معنی نقش کننده و کشنده و ترسیم کننده در ترکیبات : بت نگار. پیکرنگار. چهره نگار. صورت نگار. || (ن مف مرخم ) به معنی نگاریده و نگاشته در ترکیبات : انجم نگار. جوهرنگار. زبرجدنگار. زرنگار. زرین نگار. زمردنگار. گوهرنگار. گهرنگار. رجوع به هریک از این مدخل ها شود.
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
نگار. [ ن ِ ] (اِ) اسم است از نگاشتن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حاصل مصدر نگاشتن . (یادداشت مؤلف ). نقش . (غیاث اللغات )(برهان قاطع) (آن...
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) یکی از دهستان های بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در مشرق بخش در جلگه ٔ سردسیری واقع و محدود است از شمال به ارتفاعات خا...
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در 24هزارگزی مشرق مشیز واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نگار. (اِ) بت. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (جهانگیری ) (رشیدی) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). صنم. (برهان قاطع) (غیاث اللغات) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء)...
معشوق محبوب ودلبر دوست داشتنی وزیبا رانگار می گویند
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بت نگار. [ ب ُ ن ِ ] (نف مرکب ) که بت را بنگارد. که تصویر بت را کشد. بتگر. || کنایه از نقاش و مصور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بی نگار. [ ن ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + نگار) بی نقش . رجوع به نگار شود.