نگار
نویسه گردانی:
NGAR
نگار. [ ن ِ ] (اِخ ) ده مرکزی دهستان نگار بخش مشیز شهرستان سیرجان است ، در 24هزارگزی مشرق مشیز واقع است و 100 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جان نگار. [ جان ْ ن ِ ] (نف مرکب ) نگارنده ٔ جان . نقش کننده ٔ جان . آفریننده ٔ جان : پادشاه پادشاهان جان نگار انس وجان آنکه نامش بر زبان از آ...
نبض نگار. [ ن َ ن ِ ] (اِ مرکب ) ۞ وسیله ای که با آن قوت و ارتفاع ضربان نبض را ترسیم کنند و اندازه گیرند.
صدق نگار. [ ص ِ ن ِ ] (نف مرکب ) راست نویس . حقیقت نویس . درست نویس .
کله نگار. [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ ن ِ ] (نف مرکب ) کنایه از فراش نوشته اند. (آنندراج ). فراش و آنکه فرش و بساط می گستراند. (ناظم الاطباء) : فرمان ص...
گنج نگار. [ گ ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) میزان الحجم ترسیمی . ۞ (واژه های مصوبه ٔ فرهنگستان ).
(واژهٔ پیشنهادی) ثبت کنندهٔ سخنان و اقوال
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
نقشکنندهی سخن نغز، در هنرهای تجسمی: کارتونیست.