اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نگاه داری کردن

نویسه گردانی: NGAH DʼRY KRDN
نگاه داری کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محافظت کردن . حراست کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || پرورش دادن . (ناظم الاطباء). مواظبت کردن . توجه دقیق به کار بردن . (فرهنگ فارسی معین ). از چیزی یا کسی مواظبت و نگه داری کردن . دلسوزانه مراقبت کردن . موجبات پرورش و آسایش کسی را فراهم کردن : سمک گفت شما را می باید بودن که اسب گله ٔ شاه می آورند، نگاه داری می کنم باشد که به دست توانم آوردن . (سمک عیار ج 1 ص 138، از فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.