اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نم

نویسه گردانی: NM
نم . [ ن ِ ] (اِ) نیم . نصف ۞ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به نم داشت شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نم زدن . [ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) افشاندن آب کم بر چیزی . (یادداشت مؤلف ). رطوبت دادن و مرطوب کردن چیزی را. آبی اندک بر چیزی افشاندن : ...
نم آگین . [ ن َ ] (ص مرکب ) نمگین . (آنندراج ).
نم آلود. [ن َ ] (ن مف مرکب ) مرطوب . خیس . کنایه از چشم گریان .
نم گیره . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) نم گیر. (آنندراج ). رجوع به نم گیر شود.
نم کرده . [ ن َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مرطوب . آب زده . || در تداول ، کنایه از مجهز و آماده و منتظر. گویند: همیشه چند نفر نم کرده دارد؛ همی...
نم خورده . [ ن َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آب رسیده و از نم ضایعشده . (آنندراج ). رجوع به نم دیده شود.
نم دادن . [ ن َ دَ ] (مص مرکب ) آب کم دادن . (فرهنگ فارسی معین ). مرطوب کردن . خیس کردن : سخن را به نم کن به دانش که خاک نیامد به هم ...
نم کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به آب ترکردن : تنباکو را به آب نم کردن . || خمیر کردن : نم کردن حنا و رنگ و غیره . (یادداشت مؤلف ).-...
نم کشیدن . [ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) رطوبت کشیدن . خیس شدن . اندکی تر شدن .رطوبت کمی از هوا یا از زمین مرطوب به خود گرفتن .
نم گرفتن . [ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) رطوبت کشیدن براثر ماندن در هوای بارانی ، یاروی زمین مرطوبی کمی خیس شدن و رطوبت یافتن . || نم ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.