اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نمایان

نویسه گردانی: NMAYAN
نمایان . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (نف ) بسیار واضح و آشکار. (آنندراج ). ظاهر. هویدا. آشکار. (ناظم الاطباء). مشهود. مرئی . علنی . فاحش . بی پرده :
بد اندر دلت چند پنهان بود
ز پیشانی آن بد نمایان بود.

بوشکور.


عجب دارم خدا بردارد این ظلم نمایان را
که پیش چشم من آئینه زآن رخسار گل چیند.

صائب (از آنندراج ).


به چشم پاک کرد آئینه تسخیر آن پری رو را
چنین فتح نمایانی ز اسکندر نمی آید.

صائب (از آنندراج ).


چون شکاف صبح صد زخم نمایان خفته است
در جگرگاه فلک از تیغ یک پهلوی او.

صائب (از آنندراج ).


|| نمودارشونده . (غیاث اللغات ). رجوع به معنی اول شود. || مجازاً، کلان و بسیار، چرا که هرچه کلان و بسیار باشد بالضرور ظاهر و نمایان است . (غیاث اللغات ). رجوع به معنی اول شود. || دراز و عمیق ، چون زخم نمایان ، و این نیز راجع به معنی اول [ بسیار واضح و آشکار ] است . (آنندراج ). رجوع به معنی اول شود. || (ق ) در حال نمودن . (یادداشت مؤلف ). در حال نشان دادن و اشاره کردن :
چو سال بد از وی خلایق نفور
نمایان به هم چون مه نو ز دور.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نمایان شدن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ظاهر شدن . به نظر درآمدن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آشکار شدن . نموده شدن . (ناظم الاطباء)....
نمایان کردن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظاهرکردن . واضح و آشکار کردن . بیان کردن . روشن نمودن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.