نمک به حرام . [ ن َ م َ ب ِ ح َ ] (ص مرکب ) ناسپاس . بی وفا. حق ناشناس . بی حقیقت و صداقت . خائن . سرکش و نافرمان . بدکار. بدعمل . (ناظم الاطباء). نمک نشناس . نمک کور. کافر. کافرنعمت . که حق نمک نگاه ندارد. که پاس ولی نعمت ندارد
: نمک به ساغر می ریخت زاهد شیاد
کسی نمک به حرامی چنین ندارد یاد.
فطرت (از آنندراج ).