نمک زار. [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) زمین شور که در آن نمک فراوان باشد. (ناظم الاطباء). شورستان . مَمْلَحة. مَلاّحة. نمکسار. (یادداشت مؤلف ). شوره زار. (فرهنگ فارسی معین )
: چون بیابان سوخته رویش ز اشک شور گرم
چون به تابستان نمک زار بیابان آمده .
خاقانی .
گر نمک زاری شود گیتی به جاست
با جراحت های خندان می روم .
طالب (از آنندراج ).
نروید سبزه در هر جا نمک زاری است حیرانم
که خط چون سبز و خرم می کند لعل لب او را.
کلیم (از آنندراج ).
|| کان و معدن نمک . (ناظم الاطباء).