نمونه کردن . [ ن ُ
/ ن ِ مو ن َ
/ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمشق قرار دادن . الگو گرفتن . قدوه و پیشوا کردن . (یادداشت مؤلف )
: زندگانی چگونه باید کرد
چه کسان را نمونه باید کرد؟
اوحدی .
|| تباه کردن . زشت کردن
: ونجنک را همی نمونه کند
در گلستان به زلف ونجنکی .
خسروی .
|| نامزد کردن . (یادداشت مؤلف )
: چون به نام خودش نمونه کند
چون خودش زشت و باشگونه کند.
سنائی .
|| در تداول ، اندکی به قصد امتحان از چیزی برگرفتن .