نمیدن . [ ن َ دَ ] (مص ) میل کردن . توجه نمودن .
۞ (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
: کارم شهوی و غضبی بود شب و روز
بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم .
خواجه نصیرالدین طوسی .
وقت مرگ آید در آن سو می نمی
چون که دردت رفت پس چون اعجمی .
مولوی .
|| نم کشیدن
۞ . (از حاشیه ٔ معین بر برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مرطوب شدن . (ناظم الاطباء). || ملکه ٔ خلع بدن و به حقیقت برآمدن و خلع بدن آنکه بنابر کمال ریاضت و کثرت مجاهدت بعضی کاملان را قوت انقطاع به مرتبه ای میسر گردد که هرگاه خواهند روح ایشان از بدن مفارقت کند و متصل شود به انوار عالیه و باز معاودت به بدن نماید(؟). (انجمن آرا) (آنندراج ).