نوبت دادن . [ ن َ
/ نُو ب َ دَ ] (مص مرکب ) کناره جستن و مجال و میدان به حریف واگذاشتن . مقابل نوبت گرفتن
: به تو داد یک روز نوبت پدر
سزد گر تو را نوبت آید به سر.
فردوسی .
پیر است چرخ و اختر بخت تو نوجوان
آن به که پیر نوبت خود با جوان دهد.
ظهیر (از آنندراج ).
سبزه دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
بلبل ضرورت است که نوبت دهد به زاغ .
سعدی .
|| مجال دادن . فرصت دادن .