نوبت داشتن . [ ن َ
/ نُو ب َ ت َ ] (مص مرکب ) پاس داشتن . حفاظت کردن . کشیک کشیدن
: و بر هر دربندی هزار مرد نوبت است که هر شبی نوبت دارندو تا سال دیگر نوبت بدین می نرسد که یک نوبت داشته باشد. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). || فرصت یافتن .نوبت یافتن . موقع و مجال به دست آوردن
: چو نوبت داشت در خدمت نمودن
برون زد نوبتی در دل ربودن .
نظامی .
|| حفظالغیب کردن . (یادداشت مؤلف ). نوبت نگه داشتن . نوبت نیکو داشتن
: و درباب ما برادران به قسمت ولایت سخن رفت چندان نوبت داشت و در نهان سوی ما پیغام فرستاد که امروز البته روی گفتار نیست . (تاریخ بیهقی ص
82). چون عبدوس [ که مأمور بازگرداندن آلتونتاش بود ] بدو رسید وی جواب داد که بنده ... برفت و زشتی دارد بازگشتن ... و عبدوس را حقی نیکو بگزارد تا نوبت دارد و عذر بازنماید. (تاریخ بیهقی ).
-
نوبت چیزی داشتن ؛ حق او را برای انجام کاری رعایت کردن . مجال و نوبه ٔ او را رعایت کردن
: ناگزران دل است نوبت غم داشتن
جبهت آمال را داغ عدم داشتن .
خاقانی .