اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوبتی زدن

نویسه گردانی: NWBTY ZDN
نوبتی زدن . [ ن َ / نُو ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نوبت زدن . نوبت نواختن . نقاره زدن : گفت گمان چیست که نوبتی بزدند و وکیل رفت ؟ (تاریخ بیهقی ص 450).
کی توان زد ز روی رحمت و بیم
این چنین نوبتی به زیر گلیم .

؟


|| خیمه زدن . خیمه و خرگاه برپا کردن : در میانه ٔ هر دو لشکر نوبتی زدند و کرسی زر مرصع به جواهر بنهادند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 76). سلطان بفرمود تا از جهت اوسراپرده و نوبتی زدند و به احترام و به حرمت فرودآوردند. (راحة الصدور).
چوفرمان چنین آمد از کردگار
که بیرون زنم نوبتی زین حصار.

نظامی .


شنیدم کز پی یاری هوسناک
به ماتم نوبتی زد بر سر خاک .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.