نوح . (اِخ ) در تفاسیر و تاریخ های اسلامی نسب او را چنین نوشته اند: ابن لمک
۞ بن متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم ، وگویند وی پس از ادریس به پیامبری رسید
۞ و چون پس از نهصدوپنجاه سال دعوت ، از قوم او بیش از
80 تن ایمان نیاوردند و کافران بر سرکشی و عناد افزودند. نوح پس از قرن ها دعوت و تحمل ، چون از تمسخر و عناد کافران قوم خویش به تنگ آمد از جانب خدا بدو وحی رسید که «یا نوح از قوم تو جز این هشتاد تن که مؤمن شدند کسی مؤمن نخواهد شد»
۞ ، قوم را نفرین کرد و از خدا درخواست که دیّاری از کفار بر زمین باقی نگذارد. سپس خود به فرمان الهی با پیروان معدودش به ساختن سفینه ای پرداختند، چون کشتی ساخته شد، علامات و آیات عذاب الهی آشکار گشت ، باران سیل آسائی باریدن گرفت و زمین به دریای خروشانی مبدل گشت ، نوح و یارانش در طبقه ای از کشتی سوار شدند و دو طبقه ٔ دیگر آن را به حیوانات و پرندگان اختصاص دادند، کشتی نوح بر آبها روان شد و آنانکه دعوت نوح را نپذیرفته و از کشتی بیرون مانده بودند یکسره غرق گشتند. از خاندان نوح پسری کنعان نام دعوت پدر را نپذیرفته بود، نوح چون او را در کام امواج و در حال غرق شدن دید به حکم عاطفت پدری به کشتی دعوتش کرد، فرزند سرکش نپذیرفت و با دیگر کافران غرق گشت . آنگاه که جز کشتی نشستگان جنبنده ای بر زمین باقی نماند، باران فروایستاد و طوفان آرام گرفت و آبها در کام زمین فرورفت ، و به تقدیر خداوندی کشتی نوح بر کوه جودی
۞ به گل نشست و ساکنان آن فرودآمدند و بر بساط زمین زندگی و زادوولد از سر گرفتند
۞ . نوح جهان خالی از مردم را میان فرزندانش سام و حام و یافث تقسیم کرد. زمین سیاهان را چون زنج و حبشه و نوبه و بربر و آن دیار و برّ و بحر و جزایر آن مر حام را داد، و عراق و خراسان و حجاز و یمن و شام و ایران شهر نصیب سام آمد، و ترک و سقلاب و یأجوج و مأجوج تا چین مر یافث
۞ را رسید. نوح پس از طوفان شصت سال بزیست
۞ . (از زین الاخبار ص
256) (تاریخ پیامبران و شاهان ص
9) (تفسیر قرآن مجید نسخه کمبریج ج
1 صص
431 -
433 و ج
2 صص
480 -
485) (قصص قرآن صص
12 -
18) (ترجمه ٔ اخبار الطوال ص
1) (کتاب مقدس ، سفر تکوین ) (الموسوعة العربیة المیسرة) (تاریخ گزیده ص
9 به بعد) (حبیب السیر ج
1 ص
7 به بعد). و نیز رجوع به عیون الاخبار ج
1 و
2 و التفهیم ص
194 و
237 و العقد الفرید (فهرست اعلام ) و تاریخ جهانگشا ج
1 ص
12 و ج
2 ص
166 شود
: عمر تو همچو نوح پیمبر دراز باد
همچون جمت به ملک همه عزّ و ناز باد.
منوچهری .
ز بعد او به سوی نوح آمدش دعوت
که بود آدم ثانی و بود پیغمبر.
ناصرخسرو.
کاین نوحه ٔ نوح و اشک داود
در یوسف تو نکرد تأثیر.
خاقانی .
نوح نه بس علم داشت گر پدر من بُدی
قنطره بستی به علم بر سر طوفان او.
خاقانی .
کز عمر هزارساله ٔ نوح
صد دولت دیرمان ببینم .
خاقانی .
ورنه کی کردی به یک نفرین بد
نوح شرق و غرب را غرقاب خود.
مولوی .
چه غم دیوار امت را که دارد چون توپشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان ؟
سعدی .
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد.
سعدی .
دست در دامن مردان زن و اندیشه مکن
هرکه با نوح نشیند چه غم ازطوفانش ؟
سعدی .
از آب دیده صد ره طوفان نوح دیدم
وز لوح سینه هرگز نقشت نگشت زایل .
حافظ.