اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نور

نویسه گردانی: NWR
نور. [ ن َ ] (ع اِ) شکوفه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). زهر. (اقرب الموارد). غنچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکوفه ٔ سفید. (منتهی الارب ) ۞ (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). شکوفه ٔ درخت . (دهار). واحد آن نَورة است . (ازاقرب الموارد). ج ، انوار : نور حدقه ٔ بینش ، نَور حدیقه ٔ آفرینش . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 5).
برمثال کواکب گردون
باغ از نَور، نور کیوان شد.

؟ (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).


- نور ابیض ؛ برگ نو. (یادداشت مؤلف ).
|| (مص ) روشن شدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). روشن گردیدن . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). نیار. (از اقرب الموارد). || شکست خوردن قوم . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منهزم شدن . نیار. (اقرب الموارد). || گریختن از تهمت و دور شدن و ترسیدن . (آنندراج ). رمیدن . (تاج المصادر بیهقی ). رمیدن و دوری جستن از ریبت . نوار. (از اقرب الموارد). || دور داشتن از تهمت و گریزانیدن . (آنندراج ). رمانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پرهیزاندن و رماندن واعظ زن را از ریبت .نوار. (از اقرب الموارد). || پدید آمدن ومنتشر شدن فتنه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نشان گذاشتن بر ناقه . (از منتهی الارب ).داغ کردن و نشان گذاشتن بر شتر. نیار. (از اقرب الموارد). نشان و علامت بر جامه قرار دادن . (از ناظم الاطباء). || آتش را از دور دیدن . نیار. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۱ ثانیه
نور. (ع اِ) ۞ روشنائی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب ...
نور. [ ن َ وَ ] (ع اِ) نام گروهی مردمان که به خانه به دوشی و دوره گردی عادت دارند و در آسیا و اروپا و افریقا و امریکا به سر می برند و از راه...
نور. (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی . (مهذب الاسماء). از نامهای خدای تعالی است ،به حکم آیت : اﷲ نور السموات و الارض ۞ . (از فرهنگ مصطلحات ...
نور. (اِخ ) یکی از بخش های شهرستان آمل است و در قسمت غربی شهرستان آمل واقع و محدود است از طرف شمال به دریای مازندران ، از جنوب به خطالر...
نور. (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالا از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان ، در 35 هزارگزی جنوب شرقی کرمانشاهان بر کنار رودخانه ٔ مرک ، در ...
نور. (اِخ ) از شاعران قرن نهم هجری و از معاصران امیر علیشیر نوائی است . او راست :تو را نیلوفری پیراهن و من مانده حیرانش که سر برمی زند خورش...
نور. (اِخ ) بدرالدین یزدی ، متخلص به نور.این ابیات را مؤلف روز روشن از او نقل کرده است :گه تاب کمند مشکبار تو کشم گه غصه ٔ چشم پرخمار تو...
نور. (اِخ ) قطب عالم ، فرزند شیخ ملاء الحق بنگاله ای ، متخلص به نور. از پارسی گویان و عارفان قرن نهم هجری هندوستان است . به سال 848 هَ . ق...
نور. (اِخ ) محمدنورالدین گیلانی ، متخلص به نور. ازشاعران ایرانی مقیم هند است . وی به عهد اکبرشاه به سال 983 هَ . ق . با برادرش حکیم ابوال...
نور. (اِخ ) محمدنوراﷲ مرادآبادی (مولانا...).از عرفا و شاعران پارسی گوی قرن سیزدهم هجری هندوستان و مرید و خلیفه ٔ مولوی عبدالرحمان است و همه ...
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.