اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نورسته

نویسه گردانی: NWRSTH
نورسته . [ ن َ / نُو رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) تازه روییده . نهال . (ناظم الاطباء). نورس . نودمیده . نوشکفته . نوبالیده . تازه . شاداب :
زین سپس وقت سپیده دم هر روزبه من
بوی مشک آرد از آن سنبل نورسته نسیم .

فرخی .


که آراید چه میگوئی تو هر شب سبز گنبد را
بدین نورسته نرگس ها و زراندود پیکانها.

ناصرخسرو.


از چمن ِ دهر بشد ناامید
هر گل نورسته که از گل بزاد.

مسعودسعد.


به نورستگان چمن بازبین
مکش خط بر آن خطه ٔ نازنین .

مسعودسعد.


این همه نورستگان بچه ٔ نورند پاک
خورده گه از جوی شیر گاه ز جوی شراب .

خاقانی .


هست چون نورسته نی مرد هنرمند از قیاس
تا فزونتر می شود بند دگر می زایدش .

(از تاج المآثر).


گیاهان نورسته از قطره پر
چو بر شاخ مینابرآموده دُر.

نظامی .


نورسته گلی چو نار خندان
چه نار و چه گل ، هزارچندان .

نظامی .


از پی آن گل نورسته دل ما یارب
خود کجا شد که ندیدیم در این چند گهش .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نو رسته. نک نورسته در همین لغت نامه. از پِیِ آن گُلِ نورَسته دِل ما یا رَب خود کُجا شُد که نَدیدیم دَر این چَند گَهَش حافظ
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.