نوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ]
۞ (مص )
۞ کتابت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).تحریر کردن . رقم کردن . (ناظم الاطباء). اندیشه و مطلبی را به وسیله ٔ مداد یا قلم به روی کاغذ آوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نبق . تنبیق . تکتیب . اکتتاب . نسخ . انتساخ . (از منتهی الارب ). تسطیر. (تاج المصادر بیهقی ). نبشتن . ذبر. تذبیر. ترقیم . تزبرة. خط. رقم . کتابة
۞ . (یادداشت مؤلف ). نگاشتن . نگاریدن . نویسیدن . ثبت کردن . رقم زدن
: نوشتن بیاموختش پهلوی
نشست ِ سرافرازی و خسروی .
فردوسی .
یکی نامه سوی برادر به درد
نوشت و ز هر کارش آگاه کرد.
فردوسی .
نویسی در او هرچه باید نوشت
ز رای و ز بند و ز تخم و ز کشت .
فردوسی .
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان .
فرخی (از لغت فرس اسدی ص 449).
چند نویسی قلم آهسته دار
بر تو نویسند زبان بسته دار.
نظامی .
ما دفتر حکایت عشقت نوشته ایم
تو سنگدل حکایت ما درنوشته ای .
سعدی .
کسی را که درج طمع درنوشت
نباید به کس عبد و چاکر نوشت .
سعدی .
|| تقدیر کردن . واجب کردن . مقرر داشتن . (یادداشت مؤلف )
: جهاندار بر چرخ چونین نوشت
به فرمان او بردهد هرچه کشت .
فردوسی .
پدید آورد نیک و بد، خوب و زشت
روان داد و تن کرد و روزی نوشت .
اسدی .
|| حوالت دادن . مقرر داشتن .
-
نوشتن بر کسی (چیزی ) ؛ بر او حواله کردن . بر او مقرر داشتن . بر او نهادن و وضع کردن . (از یادداشتهای مؤلف )
: لاجرم چار سال بی بر و کشت
روزی خلق بر خزینه نوشت .
نظامی .
دفع او را دلبرا بر من نویس
هل که صحت یابد این باریک ریس .
مولوی .
صبر طلب می کنند از دل عاشق
همچو خراجی که بر خراب نویسند.
؟
- || او را مسؤول شمردن
: چند نویسی قلم آهسته دار
بر تو نویسند زبان بسته دار.
نظامی .
من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش
که گناه دگری بر تو نخواهند نوشت .
حافظ.
- || از او طلب کردن
: نانی که از کسان طلبی بر خدا نویس
کآخر خدای ِ جانْت به از کدخدای نان .
خاقانی .
|| نگار کردن
: رُخَش را شرم دو گونه نوشتی
گهی میگون و گاهی زردگشتی .
فخرالدین اسعد.
کز عارضین نوشته چو شاهینم .
ناصرخسرو.
|| رسم کردن . ترسیم کردن . (یادداشت مؤلف ). نگاشتن . نگاریدن . || نگاه داشتن و پس اندازی نمودن و باقی گذاشتن (؟). (ناظم الاطباء).