اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نوش جان

نویسه گردانی: NWŠ JAN
نوش جان . [ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی که ممد و مقوی حیات باشد یامرغوب و محبوب جان . (آنندراج ). || (صوت مرکب ) به صورت خطاب و دعا، گوارا باد! هنیئاً! هنیئاً مریئاً! گوارای وجود! (یادداشت مؤلف ). نوش ! گوارا! سازگار وجود! عبارتی است که می گساران خطاب بدانکه به شادی و سلامتی یاران پیاله بر لب برده است ، گویند.
- نوش جان بودن :
ستم لطف است اگر پای محبت در میان باشد
دل از دست تو زخمی خورد گفتم نوش جان باشد.

فطرت (از آنندراج ).


- نوش جان کردن ؛ به صورت دعا، خوردن . (یادداشت مؤلف ). نوش کردن . به شادی و سلامت و گوارائی ، مشروبی آشامیدن یا غذائی خوردن . به رغبت و میل خوردن .
- || گاه این عبارت به مزاح و طعنه در مفهوم مخالفش به کار رود، گویند: صد تازیانه نوش جان کرد، کتک حسابی نوش جان کرد، چنداردنگی نوش جان کرد :
تلخی که نوش جان کنی آن را شود شکر
نیشی که در جگر شکنی نوش می شود.

صائب (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نوشجان . (اِخ ) از بلاد فارس است . (از سمعانی ). شهری است در فارس (از معجم البلدان )، و آن مشتمل بر نوشجان بالا و نوش جان پائین است و مردمش ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
فریبا
۱۳۹۶/۰۳/۲۹
0
0

با تشکر عالیه


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.