نوک
نویسه گردانی:
NWK
نوک . [ ن َ وَ ] (ع مص ) گول گردیدن . (منتهی الارب ). احمق شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). نواکة. (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) نُواک . نَواک . (متن اللغة) (اقرب الموارد). رجوع به اَنوَک شود.
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
نوک جنوب . [ نُک ْ ک ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بمپور شهرستان ایرانشهر، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 180 تن سکنه دارد. آبش ...
مخروطی نوک . [ م َ ن ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ دسته ای از سبکبالان که دارای نوک مخروطی هستند و گنجشک و قناری و سهره جزو این دسته می باشند...
نوک برگشته . [ ن َ / نُو / نو / نُک ْ ب َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنچه که سرش برگشته ومنحنی باشد: بینی نوک برگشته . (فرهنگ فارسی معین ).